ابعاد گستردهاي كه با يكديگر پيوند معناداري هم دارند و نميشود يك گوشهاش را سامان داد، ولي به فكر بقيه اجزاي پازل نبود. مثلا اگر گرايش عمومي به مطالعه كاهش يافته، مشكل را صرفا نميشود در بهاي كتاب، مشكلات نشر و مواردي از اين قبيل جستوجو كرد. اگر مثلا سطحينگري در سينما افزايش يافته هم باز صرفا نميتوان سراغ سينماي ايران رفت و مشكلاتي كه در حوزههاي ديگر مثل تلويزيون، وضعيت سريالها و نقشي كه در ساختن سليقه عمومي دارند را ناديده گرفت. شما شاكله دستگاه رسانهاي و فرهنگي كشور را بايد در نظر بگيريد و بعد متوجه پيوند و تأثير متقابل حوزههاي مختلف بر يكديگر باشيد. تازه كنار اينها حتما بايد شرايط اجتماعي - سياسي را هم لحاظ كنيد و مگر ميشود تأثير تحولات اجتماعي را بر فرهنگ و هنر انكار كرد؟
ميشود گفت سالهاست با پديدهاي بهنام امر غيرجدي در مقولات فرهنگي مواجهيم. اين را در انواع و اقسام محصولات بصري ميتوانيد ببينيد سطحيترين ديالوگها و بيمعناترين ارجاعات، هجو و جلفبازي بهجاي طنز و دعواهاي خالهزنكي بهجاي ملودرام و... نتيجه اينكه بهنظر ميرسد مخاطب هم همينها را دوست دارد چون از گيشه ميتوان چنين استنباط كرد.
همانطور كه تيراژ كتابها ميتواند نشان دهد كه مردم بهصورت كلي علاقهشان به مطالعه كمرنگ شده است. در حركت به سمت طنزهاي سخيف كه بهنظر ميرسد با يك بيماري عمومي مواجه هستيم مثل ويروس دائما هم تكثير ميشود.در اين سرزمين روزگاري «اجارهنشينها» بهعنوان كمدي ساخته ميشده و حالا ميبينيم كه چه آثاري بهنام كمدي بر پرده ميآيند.
همانقدر كه فيلم سطحي داريم، فراوان با سريال و كتاب سطحي هم مواجه هستيم. براي تغيير شرايط در حوزه فرهنگ و رفتن به سمت تعالي بايد حواسمان به پيوستگي مجموعهاي از عناصري كه كنار يكديگر يك كليت را ميسازند باشد، وگرنه هر تلاشي بدون در نظر گرفتن مجموعه شرايط فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي، در بهترين حالت تنها حكم مسكن را خواهد داشت.
موضوع وقتي جالبتر ميشود كه كساني كه خودشان در تنزل سليقه عمومي نقشآفرين بودهاند ميخواهند براي بهبود وضعيت فرهنگي نسخهپيچي كنند. موضوعي كه خودش ميتواند زمينه بحثي مفصل باشد.
- نويسنده و كارگردان سينما
نظر شما